. پرستو بغلم کرده بوده و گریه می‌کرد. آیۀ 2ساله که دومتر آن طرف‌تر، داشت طبق معمول وسایل کمد را بیرون می‌ریخت، یک‌دفعه از کار مورد علاقه‌اش دست کشید و گفت: «مامان ناراحت نباش». پرستو، خندید. اشک‌هایش را پاک کرد و گفت: «نه مامان جون من که ناراحت نیستم». و آیه، خندۀ مادرش را که دید، خیالش راحت شد و به بقیه بازی‌اش مشغول.

 

***

 

دلم می‌خواست کسی بود که با یک قطره اشکم، دست از همۀ کارهایش بکشد و طوری جهانش زیر و رو شود، که مجبور شوم بخندم و بگویم «نه من که ناراحت نیستم». تا به ادامۀ زندگی‌اش مشغول شود.

 

ترسم که اشک در غم ما پرده در شود


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ملازمان حرم 313 آموزش ایلوستریتور 2018 گروه آموزش ماهان مسیر پاکی روان شناسی و ذهن Eric Annie وکالت، مجید پشنگ پور وکیل پایه یک ، 09371439979 کارشناس ارشد حقوق خصوصی فیلم و سریال